اشـــــــــــکهایم دفتـــــــــــردلتنگـــــــــــیهایـــــــــــم راخیـــــــــــس میـــــــــــکـــــــــــندهـــــــــــرشب... اینهـــــــــــاکـــــــــــه می بینیـــــــــــد دلـــــــــــنوشته های خیس روزهـــــــــــاوشبهـــــــــــای تکـــــــــــراری من است... بااینهـــــــــــاعاشقـــــــــــی مـــــــــــیکنـــــــــــم

چــِـهـ خــُـوبْـــ مـیـشُــدْ تـُـــو هــَمـیــــنْ رُوزآ ...

خــُـدآ مـیــُـومــَـد و بـوسـَــمْ مـیــــكـَرْدُ و

بــَعْـدْ مـیـگــُفْـــتْــ:

ایــن چــَـنـْـدْ وَقـْـــتْـ دآشْـتـَـمْ بـآهـــآتــ شـُـوخـــی مـیــــكــَـرْدَمْ...

بــِـبـیـــنـَمْ جــَنــْـبـَــشـو دآری یـــآ نــَـهـ. 

 

عکس عاشقانه , عکس گریه دار, عکس دختر در حال گریه, عکس پسر در حال گریه ,عکس عاشقانه غمگین,عکس عاشقانه 2014

 

قدم بزنیم . . . 


من با ” تـــــــــو ” 


تو با هر که دلت خواست ! 


فقط بیــــــــــا قدم بزنیم . . . 


اصلا بیا و بگذار . . . 


سایه ات باشـــــــــــم . . . 


سایه که آزار ندارد ! 


دارد ؟

شنبه 29 آذر 1393 11:21 |- غزاله -|

به سلامتی روزی که...

اسمم بیادرولب رفیقام...

پوزخندبزنن وباپشت دست اشکاشونوپاک کنن...

وبگن...

هـــــــــــــــــــــی ...

کی فکرشومیکرد

بعضی وقتا ...

اونقدردلت میگیره... 

که به خداهم میگی...  

خدایا... 

تـــــــــــوروخدا...

 

تنهایی یعنی؟؟؟

 

شنبه 29 آذر 1393 11:17 |- غزاله -|

 

 

یه چیزو یادت باشه ..!!

هیچکس سرش انقدر شلوغ نیس که

زمان از دستش دَر بره و تو رو از یاد ببره

همه چیز بر میگرده به اولویت های ذهن آدم ...

اگر کسی ،

به هر دلیلی ،

تو رو از یاد برد ،

فقط یک دلیل داره ؛ 

تو جزءِ اولویت هاش نیستی ...

 

 

 

سلامتی دخترا...

که اگه نباشن

تموم عروسکای دنیا بی مادر میشن!

رنگای صورتی توی مغازه ها خاک میخورن!

لواشک فروشیا ورشکست میشن !

خونه سوت و کور میمونه و کسی نیس جنگولک بازی دربیاره!

دیگه کسی نیس مامانا بهش غر بزنن!

پسرا دققققققق میکنن!

سوسکا افسردگی میگیرن چون کسی نیس ازشون بترسه!

توی یخچالا جای سالاد خالی بود!

ظرفای شیشه ای و چینی چندین سال به کار میاد و نمیشکست!

واقعن عجب چیزی هستیما... !!!

خلاصصصه...

روزمــــــــــــون مبــــــــــــــارك!

 

 

 عبـور بـاد از لای چـتـری هـای بـلـونـدت را دیـدم

و

تـار مــویـی را کـه پـیـشـانـی ام را قـلـقـلـک مـیـداد

بـــه زیــر مـقـنـعــه هدایــت کـــردم

بـه آسـتـیـن هـــای کـوتـــاه مـانــتـویـت خــیـره شــدم

و ســـاق دســت هــایـــم را صـــــاف کـردم

بـه مـانـتـوی نـــازک و خـنــــــــــک تـو فـکـر کـردم

و چـــــــــادرم را روی ســــــر مــرتـب کــردم

بـــــــــرای مـن هـمـیـن بـس بــود

کــــــــه

رانـنـده ی تـاکــــسـی مـرا بـا احـــتـرام خــانـوم خـطـاب مـی کـند

و

تـــــــو را خـانــــــــــومـــی

 

 

 

 

 

جمعه 21 آذر 1393 10:50 |- غزاله -|

مردانگي ات را

با شكستن دل دختري

 

كه ديوانه توست

 

ثابت نكن

 

مردانگي ات را

با غرور بي اندازه ات

 

به دختري كه عاشق توست

 

ثابت نكن

مردانگي ات را

 

زماني ميتواني نشان دهي

 

كه دختري

با تمام تنهايي اش

 

به تو تكيه كرده

 

و

 

با تكيه به غرور تو

به قدرت تو

 

در اين دنياي پر از نامردي

 

قدم برميدارد...

 

 

 

 


بكارت را درست بخوان...!!

 

يك بار ديگر...!!

اينگونه برايت تفسير كرده اند...!!

 

يعني...!!

صاحبش بكاره تو مي آيد...!!

 

چون هنوز اين يكي را امتحان نكرده اي...!!

از وقتي بكارت را از او گرفتي ديگر بكاره تو نمي آيد...!!

 

چون ديگر امتحانش كرده اي...!!

ميروي سراغ ديگري كه بكارت بيايد...!!

 

اينها افتخار نيست...!!

اينها عقده هاي تو مي باشند...!!

 

راستي بدان يكي هست كه بكارت رسيدگي كند...!!

جمعه 21 آذر 1393 10:48 |- غزاله -|

تو ميتواني روسري نصفه نيمه ات را هي برداري و دوباره بذاري.......

 

ميتواني گاهي بادبزنش كني....

 

ميتواني مانتوي سفيد كوتاه نازك چسبان بپوشي تا گرمت نشود.....

 

فرض كن اينها بلد نيستند مثل تو باشند......

 

فرض كن عادت كرده اند به اين پارچه ي سياه در اين گرما.....

 

فرض كن گرمشان نميشود..... فرض كن تو روشنفكري و اينها اُمُل....

 

.

 

.

 

.

 

آخر تو چه ميداني چادر ترنم عطر ياس در فضاي غبار آلود دنياست.....

 


آخر تو چه ميداني حجاب خنكا و زيبايي به وجود هر دختري

 

مينشاند......

 

تو ميتواني خوش باشي به عرق نكردن در دنيا.....

 

خنكاي بهشت گوارايتان دختران چادري....!!

 

جمعه 21 آذر 1393 10:46 |- غزاله -|

 

به سلامتی ما دخترا که میگیم

این یکی با بقیه فرق داره

بعد اونوقت

پسره میگه

اینم یه خریه مث بقیه

 

 

سلامتیه مورچه ای

که عاشق تفاله چایی بود و

فکر میکرد مورچه ست

سلامتیه ما دخترا

که مدت ها

عاشق آشغالی میشیم و

فکر میکنیم آدمه

 




اصلا به سلامتیه دخترای میهنم

که یه تار موی گندیدشون هم

با تمام هالیوود و بالیوود عوض نمیکنم

به سلامتیه ما دخترا که خودخوری رو

به خود فروشی ترجیح میدیم

و به سلامتیه ما دخترا

که هر کاری بلدیم جز هرزگی

 

جمعه 21 آذر 1393 10:43 |- غزاله -|

میترسم از دخترایی که شرم و حیا ندارن...

اینایی که هر روز با یکی می پرن...

اینایی که به خاطر یه پسر، هزار تا دروغ به پدر مادرشون میگن...

اینایی که ظرافت زنونه ندارن...

اینایی که بددهنن...

اینایی که شیطنتو با هرزگی اشتباه گرفتن...

اینایی که به جای شیطنت های دخترونه، کارشون شده تیغ زدن...

و دنیاشون شده مدل ماشین و پول و شارژ ...

میترسم...

میترسم از دخترایی که دیگه دختر نیستن...

بانو...

دوست من...

قدر خودتو بدون...خیلی بیشتر از اینا می ارزی

 

 

 

 

زانو نمیزنم

 

حتی اگر سقف آسمان کوتاه تر از قد من باشد!

 

زانو نمیزنم

 

حتی اگر تمام مردم دنیا روی زانوهایشان راه بروند

 

من زانو نمیزنم!

جمعه 21 آذر 1393 10:37 |- غزاله -|

ســـــاده که باشــــی
 

برایت فرقی نمیکند که تجمل چیه

 

که قیمت تویوتا لندکروز چنده

 

فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ داره

 

مهم نیست

 

نیاوران کجاست

 

شریعتی و پاسداران و الهیه

 

کدام حوالی اند

 

رستوران چینی ها

 

گرانترین غذایش چیه

 

ســــــاده که باشـــــی

 

ظاهر و باطنت یکیه، 

 

غل وغش نداری ،کینه نداری

 

بدي هيچ کس را باور نداری.

 

براي همه لبخند می زنی

 

ســــاده که باشـــی

 

سکوتت پراز حرفه،

 

مرهم هر زخمه

 

همیشه تو جیبت شکلات پیدا میشه

 

زیر باران ، دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی

 

آدم برفی که درست میکنی

 

شال گردنت را به او میبخشی

 

ســـاده که باشـــی

 

همین که بدانی بربری و لواش چنده

 

کفایت میکند

 

نیازی به غذای چینی نیست

 

آبگوشت هم غذای خوبیه

 

ســــاده که باشـــی

 

نون نرمه ها رو از تو کوچه جمع میکنی

 

کناری میزاری

 

تا برکت خدا زیردست پا نباشه

 

ســــاده که باشـــی

 

حتی پشت تلفن به احترام پدرت تمام قد

 

وای می ایستی و صحبت میکنی

 

گوشیتو ،تو خیابون در اختیار آدمای سرگردون  میذاری تا

 

 ادرسِ گمشده اش رو پیدا کنه

 

ســــاده که باشـــی

 

همه چیز خوب میشه

 

پر از حس های خوب میشه

 

پر از حرفهای نگفته میشه

 

خودت، غمت

 

مشکلت، غصه ات

 

هوای شهرت، آدمهای اطرافت

 

حتی دشمنت

 

همه چیزت خوبه

 

 

پسری که همیشه بو عطر بده

خوشتیپ باشه

خوش هیکل باشه

لباسای شیک بپوشه

گاهی رسمی

گاهی اسپرت

هی بهت نگه لاغر کن

خودش هر روز دستتو بگیره ببره پیاده روی

تو داشبورد ماشینش همیشه پاستیل باشه

نذاره هیچوقت ناراحت باشی

هی باهات شوخی های بامزه کنه

آغوشش امن باشه

عشقش بی هوس باشه...

این پسر هنوز به وجود نیومده...خودتونو خسته نکنید

جمعه 21 آذر 1393 10:20 |- غزاله -|

  اگر من بزرگ نمی شدم، پدربزرگ هنوز زنده بود

اگر من بزرگ نمی شدم ، موهای مادرم سفید نمی شد

اگر من بزرگ نمی شدم ، مادر بزرگ در ایوان خانه باز می خندید

اگر من بزرگ نمی شدم ، تنهایی معنایش همان تنها بودن در اتاقم بود

اگر من بزرگ نمی شدم ، غروب جمعه برایم دلگیر نبود

ای کاش من همیشه کودک می ماندم

چقدر گران تمام شد بزرگ شدن

 

  شمارو نمیدونم....

.

.

.

.

.

.

.

.

اما من بعضی وقتا دلم واسه مامانم میسوزه

وقتی میام تو اتاقم و غرق دنیای مجازی میشم

و اون تنها نشسته تلویزیون می بینه

 

چه نسل بی عاطفه ای شدیم ما...

جمعه 21 آذر 1393 10:16 |- غزاله -|

  هی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانمش!

لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم: غصه نخور خودم جان!

درست می شود! درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم...

تمام می شود...

بالاخره تمام می شود...!!!

 

از آن وقت هایی ست که دلم میخواهد چند وقتی از زمین دور

 

شوم...

 

دلم میخواهد آرام بخزم سمت کمد و بال هایم را از طبقه پایین

 

بیرون بکشم

 

نصبشان کنم پشتم و بعد بروم سمت پنجره

 

بی سر و صدا بازش کنم، چشمم بیفتد به خانه های روبه رو

 

بی خیال غریبه های آن سمت کوچه اول یک پایم را بیرون ببرم

 

و بعد

 

پای دوم و بعد هم سقوط...

 

چند متر سقوط همیشه جالب است

 

چشم هایت را ببندی و پایین بریزی...

 

خودت و دل درون خودت....

 

دلم میخواهد مثل خلبانی کار کشته سوار بر هواپیمایی اسقاطی

 

پایین بیایم

 

و نرسیده به زمین بال هایم را باز کنم

 

و شروع کنم به پرواز

 

بالا بروم....اوج بگیرم و پشت سرم را هم نگاه نکنم

 

از آن وقت هایی ست که حوصله ندارم و دلم میخواهد به زمین و

 

مخلفاتش

 

لگد بزنم

 

 

از آن وقت هایی ست که حالم خوب نیست


و دلم میخواهد دستکش بوکس های قرمزم را دست کنم و مشت

 

بزنم...


آن قدر مشت بزنم تا از حال بروم و خوابم ببرد


یک وقت هایی پیش می آید دیگر...


همین وقت هاست که باید بال ها را از تو کمد بیرون آورد


دورخیز کرد و پرید و دور شد

زمین که همیشه جای ماندن نیست

جمعه 21 آذر 1393 10:13 |- غزاله -|

ϰ-†нêmê§